آقا محمد حسینآقا محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

از مامان به نی نی

عکس سونوی NT

سلام عزیز مامان امروز روز اول رجب بود...تولد امام محمد باقر (ع) هم بود...دلم خیلی گرفته..سال پیش این موقع کربلا بودیم! راستی شما حاجت تماممممممم دعاهای ما تو سفر عمره و کربلا بودی..هر بار که مشهد میرفتیم هم برای حضور شما دعا میکردیم... حالا فقط باید تشکر کنیم و برای سلامتیتون دعا!!   یه سری عکس از سونوگرافی با تاخیر می گذارم. الهی مادرت فدات بشه نفسم...     ...
22 ارديبهشت 1392

زن عمو هم مادر می شود!!!

سلام نازنینم.. به یمن ورود شما زنعمو هم مامان شد  گویا هنوز یک ماهشون نشده..این قضیه جنبه های مثبت و منفی مختلفی داره و باید در ابعاد گسترده ای بررسی بشه از طرفی شما یه همبازی خواهی داشت و از طرف دیگه............ بماند! خدا انشالله به تمام منتظرا نی نی صالح و سالم بده... امین   پ.ن: این نوشته برای قبله.... روز یکشنبه 15 اردیبهشت متوجه شدم. ...
19 ارديبهشت 1392

صبرم کم شده عزیزم..

نفسم..نازنینم... فرشته ی 8 سانتی من!!! مادر جان به خدا من ظرفیت ندارم!!!   به دنیا بیای یه نیشگون ازت میگیرم!! اخه چرا منو اذیت میکنی عسلم؟؟ مامانی باهات قهر میکنه هاااااااا.   بابایی رو از کار انداختی..مامان جون و دایی عرفان دارند میان اینجا... خیلیییییییی بدجنسی فسقلی!! ...
19 ارديبهشت 1392

آغاز چهار ماهگی

سلام فرشته کوچولو... به همین سرعت سه ماه گذشت... من هنوز در شوک داشتن تو هستم و تو داری روز به روز بزرگتر میشی... هنوز باور نکردم تو رو در وجودم دارم...خدای مهربون اینقدر شما رو ساده به ما هدیه داد که شاید تو این مدت درست شکرگزاری نکردیم...   فردا (پنجشنبه 19 اردیبهشت 92) وارد چهار ماهگی میشی...   مامانی من امروز حسابی سرما خوردم و خیلی رنجورم.. ببخشید اگر نمیتونم درست به شما برسم...اما اینو بدون به عشق نفس های تو زنده ام...به شوق دیدن شما روزها رو سپری میکنم...به یاد آغوش گرفتن شما رنج این ایام رو تحمل میکنم... با تو مانوس شدم..روزها با شما صحبت میکنم...برات بلندبلند قرآن میخوونم..باهات دردل میکنم...انگار که سالهاست با...
18 ارديبهشت 1392

رحم کن مادر

فرشته کوچکم...عزیزکم مادر رحمی کن...کمکم کن تا از این ایام لذت ببرم... مادری یعنی هر روز با حس تهوع از خواب بیدار بشی و خدارو شکر کنی بابت این احساس!!!! چرا که حداقل با این حالات متوجه رشد و نمو تو می شوم...مامانی فقط یه رحمی کن من نمی خوام خیلیییییی لاغر شم... حس میکنم از قبل بارداری کلی لاغرتر شدم... خداروشکر به خاطر وجود شما...صدهاهزار مرتبه شکر امروز برای حال بدم دانشگاه هم نرفتم.
17 ارديبهشت 1392

روز سخت و اضغاث احلام!!!!

سلام عزیزکم... امروز جشن فارغ التحصیل مامان تو دانشگاه بود...اما شما اینقدر شیطونی کردی که نگذاشتی بریم از صبح زود کلی حالم بد بود..ببخشید چندباری اوردم بالا..هر چی خوردم میاوردم بالا...خلاصه از دیروز نهار که تو حوزه خورده بودم امشب خانه مامانی شام خوردم. امشب به زن عمو گفتم. هر چندقبلا مامانی بهشون گفته بود اما به رومون نیاوردند. وقتی گفتم تبریک گفتند و برای شما دعا کردند. منم گفتم انشالله نی نی شما... شما دعا کن عزیزم خدا بهشون نی نی بده و یه کم زن عمو با من دوست تر بشه!!! خیلیییییی دلم میخواست مثل دو سال قبل میرفتم جشن فارغ التحصیلی . اما وجود شما از هر چیزی برام مهمتره. انشالله سال دیگه با شما و بابایی و مامان جون بابا جون میری...
17 ارديبهشت 1392

روز مادر و دلتنگی من!

سلام مادر جون امروز روز مادره..نمی دونم چرا امسال دلم گرفته...همش یه بغضی دارم..شاید بغض خوشحالیه...از اینکه مادر شدم. از اینکه از امسال این روز بزرگ برام هم روز زنه و هم روز مادر ...   بیشتر دلم برای مادر خودم تنگ میشه...مادر پاک ترین و صمیمی ترین موجود بشره! خدا به حرمت دعاهای مادرم سایشو بالا سرم نگه دار! خدایا کمک کن من مادر خوبی برای بچه هام باشم...یعنی میشه سال دیگه من یه نی نی 6 ماهه داشته باشم که بخواد بهم روز مادر رو تبریک بگه؟؟؟؟ وای که از فکرشم دلم غنچ میره.... خدا جون ممنونتم..یه دنیا بندتم خدااااااااااااااااا جونم
17 ارديبهشت 1392